شهرمن بمپورزمین
سرزمینم شهر من بمپور زمین
جایگاه شاعران وعالمانی بالیقین
در درون دشت هایت گشته ام
با همه عشقم به تو دل بسته ام
قلعه ی باستانیت هم سرفراز
مردمانت سخت کوش وبی نیاز
رود پر پیچ وخمت گوید به ناز
قصه های کودکیم را به راز
نوجوانیم به میرآباد گذشت
زادگاهم ، مردمانش با گذشت
او ز تاریخ کهن دارد خبر
خاک اوهم چون طلایست درثمر
روزگاری داشت گندم بی حساب
صادراتش بود آن سوی تیاب
هی هی چوپان و داد بذرکار
مانده در دشت ودرون سبزه زار
در کشاورزی ندارد او مثال
گر بکارند گندم و بذر بلال
خشکسالی کرده ویرانش چونان
با صفایست دشت هایش هم چنان
گشته ویران تشنه ی آبادی است
یادگار کوشش اجدادی است
یادگار همّت اسلاف ماست
خاک او هم سهمی از اخلاف ماست
ای عزیزان همّتی والا کنید
باستانی شهر خود دارا کنید
ثبت شده در تاریخ شنبه 27 خرداد 1391 به شماره سریال 180475 در سایت شعرنو
وب سایت عبدالحمید خدایاری شاعر ، نویسنده و پژوهشگر...برچسب : نویسنده : عبدالحمید خدایاری khodayar بازدید : 198